جدول جو
جدول جو

معنی دست برنهادن - جستجوی لغت در جدول جو

دست برنهادن(کَ دَ)
کنایه از نشان دادن. (آنندراج) :
تو بدان اندازه ای از کبریا کاندر وجود
هیچ کس را دست برنتوان نهادن کو هم است.
انوری.
، دست زدن. دست انداختن. با دست گرفتن چیزی را: گبر چون آن انصاف بدید... دست برنهاد و زنار ببرید و در حال مسلمان شد. (راحه الصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ / پِگَ تَ)
دست برگشودن. گشودن دستها. بالا بردن دستها:
ای نفس جهد کن که چو مردان قدم نهی
ور پای بسته ای به دعا دست برگشا.
سعدی.
، آزاد گذاردن. اقتدار دادن و اختیار دادن:
سعادت برگشاد اقبال را دست
قران مشتری در زهره پیوست.
نظامی.
گردن ادبار بشکن پشت دولت راست کن
پای بدخواهان ببند و دست نیکان برگشای.
منوچهری.
، تجاوز آغاز کردن: مردم ما نیز در کرمان دست برگشاده بودند و بی رسمی میکردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 438)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَجْ جُ کَ دَ)
گرد آوردن و نهادن بنه و اسباب. بمجاز، آمادۀ سفر و رحلت شدن. آمادۀ مرگ گشتن:
بدو گفت ما برنهادیم رخت
تو بگذار تابوت و بردار تخت.
فردوسی.
بدو گفت ما برنهادیم رخت
تو برخیز اکنون بپرداز تخت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ دَ)
کنایه از ترک سخن کردن و ساکت شدن. (برهان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ کَ دَ)
دل بستن. علاقه مند شدن. پابند شدن. دلبستگی پیدا کردن. تعلق خاطر یافتن:
چودل برنهی بر سرای سپنج
همه زهر زو بینی و درد و رنج.
فردوسی.
رجوع به دل نهادن و دل بستن در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ)
قرار دادن دست بر چیزی:
خضر ارچه حاضر است نیارد نهاد دست
بر خرقه های او که ز نور آفریده اند.
خاقانی.
همچنان داغ جدائی جگرم می سوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش.
سعدی.
کنف الکیال کنفاً، دست نهادبر سر پیمانه وقت پیمودن تا بگیرد گندم و جز آن. (منتهی الارب). نحر، دست بر دست نهادن در نماز. (دهار).
- دست بر حرف کسی نهادن، نکته گرفتن بر سخن کسی. بر سخن کسی توقف کردن به نشانۀ عدم قبول:
او فارغ از آن که مردمی هست
یا بر حرفش کسی نهد دست.
نظامی.
- دست بر دیده نهادن، قبول کردن. اظهار عبودیت و بندگی کردن:
گفت صد خدمت کنم ای ذووداد
در قبولش دست بر دیده نهاد.
مولوی.
، لمس کردن. مس کردن. بسودن. برمجیدن: دست ننهادن، نابسودن:
وز زنانی که کسی دست بر ایشان ننهاد
همه دوشیزه و همزاده بیک صورت شاب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست بر نهادن
تصویر دست بر نهادن
نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر برنهادن
تصویر سر برنهادن
ترک سخن کردن ساکت شدن
فرهنگ لغت هوشیار